جدول جو
جدول جو

معنی خدای داد - جستجوی لغت در جدول جو

خدای داد
(خُ)
خداداد. رجوع به خداداد شود
لغت نامه دهخدا
خدای داد
(خُ)
نام یکی از بزرگان دربار بابر است. توضیح آنکه بابر در 25 شعبان سال 860 ه. ق. بقصد طواف مرقد امام رضا (ع) مدتی در باغ سفید بمشهد منزل گزید و بعد بباغ مختار رفت و ماه صیام را در آنجا گذراند و عید صیام را نیز در مشهد گرفت و برتق و فتق کار ضعفاء همت گذاشت ’در خلال این احوال چند نوبت میان امراء و ارکان دولت صورت مخالفت روی نمود و این معنی موجب ملال خاطر آن مهر سپهر سلطنت و استقلال گشت. گاهی بلطف وگاهی بعنف ایشان را ملامت می فرمود. لاجرم امرای عظام بصلح و صفا راضی شده از یکطرف امیر خدای داد و امیر شیرحاجی و پهلوان حسین دیوانه از جانب دیگر امیر شیخ ابوسعید و برادر امیر حسین علی و خواجه وجیه الدین سمنانی بروضه منورۀ قدوه خاندان پیغمبر آخرالزمانی درآمدند و لوازم عهد و پیمان در میان آوردند که مدت العمرنسبت بیکدیگر بد نیندیشند و در مقام خلاف و نفاق نباشند’. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 56)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خداداد
تصویر خداداد
(پسرانه)
هدیه ای از طرف خدا، عطا شده از سوی خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
(بُ زُ فَ)
خدادان. خدای شناس. عارف. پیرو احکام خدا. (یادداشت بخط مؤلف) :
اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست
خدای دانی خلق خدای را مآزار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خُ)
عمل خدای دان. خداشناسی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
چیزی که خدا بخشنده است و کس را در آن دخلی نباشد. (آنندراج). فطری. جبلی. موهوبی:
گفت کافر خدای داد بمن
این خداداد شاد باد بمن.
نظامی.
خوب رویان جهانی همه زیور بستند
دلبرماست که با حسن خداداد آمد.
حافظ (از آنندراج).
چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش
ز طوق قمریان خلخال داده سرو آزادش.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
خریت بهرۀ خداداد است
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام کسی که مردمان را گروه گروه کرد. از اعلام است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ دِ تُ کَ)
وی یکی از سرداران ظهیرالدین بابر است و چون در جنگ بین ظهیرالدین بابر و سلطان اوزبک خان شیبانی هزیمت بر قشون بابر افتاد و از قشون بغیر از ’ده دوازده نفر در موکب عالی کس نماند و سهام اصحاب ظلم و ظلام به اعلام فیروزی اعلام رسید از آن غرقاب بلاعنان عزیمت بطرف دریای کوهک معطوف گردانید و با جیبه و کیچم اسب در آن راند. بتشویش بسیار از آن جانب بیرون رفت و کیچم را بریده بطرف شمال توجه و در حدود النگ قلبه بار دیگر بر آن مذکور عبور کرده میان دو نماز از دروازۀ سخیزاده بشهر درآمد و ادراک نزول اجلال فرمود زمره ای از امرا و انچکیان که از آن معرکه بیرون آمده بودند از غایت وهم و هراس هر طایفه بطرفی توجه نمودند. از آن جمله قنبرعلی سلاح راه قندز پیش گرفت و کریمداد و خدای داد ترکمان و جانکه و کوکلتاش و مولانا باباء ساغری بطرف اوراتپه رفتند’. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 290)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
ابن ملوخان. وی یکی از دو پسر ملوخان، از رؤسای هند است که در معیت محمودخان با امیر تیمور گورکان جنگید و از امیر تیمور شکست خورد که سرانجام این شکست سقوط دهلی و فرار سلطان محمودخان بود. بر اثر فرار آنها، هر دو پسر ملوخان بدست امیر تیمور افتادند. یکی از آن دو پسر سیف نام داشت و لقبش ملک اشرف بود و دیگری خدای داد که همین شخص مورد بحث است. این دو در شب سقوط دهلی گردن به اسیری گذاردند و صبح چهارشنبه، یعنی روز بعد چون امیر تیمور بدروازۀ میدان شتافت و در عیدگاه سراپرده و خرگاه برافراشت و سادات و قضات و اکابر و اشراف دهلی بخدمتش روی نهادند، فضل الله بلخی که نایب ملوخان بود با اهل دیوان ’بملازمت مبادرت نمود و ملحوظ یمن عنایت خسروانه گشت و بجان امان یافت’. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 477)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام یکی از سراری و زنهای امیر تیمور گورکان است. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 542)
لغت نامه دهخدا
(خُ دِ مُ)
او از سران مغولی است که با خضر خواجه اوغلان بکاشغر تاخته بود و آنرا بدست داشت و چون امیر تیمور بجنگ قمرالدین خان مغول رفت و قمرالدین را شکست. قمرالدین و ساربوغا و عادلشاه در سیکیز بغاج بار دیگر بهم پیوستند و سر فتنه بلند کردند در این بین، ناگاه امیر تیمور رسید و جمع ایشان را پراکنده کرد. گرچه قمرالدین در این جنگ بسالتها نمود، ولی کاری از پیش نبرد. در این ایام، امیر عمرشیخ و ختای بهادر نیز از طرف امیر تیمور روی بکاشغر نهادند و پس از جنگ با خضر خواجه اوغلان وخدایداد مغول کاشغر را از آنان بستدند و آنها را ازآن ناحیت راندند و متوطنان کاشغر را به اندجان رساندند. پس از محاربه مغولستان و کاشغر امیر تیمور بسمرقند بازآمد و در این بین، امیرزاده جهانگیر فرزندش که در غیبت او ولیعهد و فرمانفرمای سمرقند بود، روی بدیار نیستی گذاشت و امیر تیمور را در آتش فراق نهاد. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 435، 426)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام یکی از فدائیان اسماعیلی است که به سال 488 ه. ق. ابومسلم رئیس ری را از پای درآورد. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 467)
لغت نامه دهخدا
(خُ دِ حُ سَ)
امیر خدای داد حسینی، نام یکی از سرداران امیر تیمور گورکانست که در خدمت مولای خود بسالتها نمود و از آن جمله است موارد زیر: چون امیر تیمور بشیراز بود، سپاه اوزبک در ماوراءالنهر سر بشورش گذاشتند و فتنه ها کردند. خبر شورش آنها در شیراز به امیر تیمور رسید. او در ساعت، امیر عثمان عباس را با سی هزار سوار از راه یزد بجانب سمرقند روانه کرد و خود نیز نهضت نمود و از ری و خراسان عزم ماوراءالنهر کرد و از آنجا بسمرقند رفت و در سمرقند امیر خدای داد و شیخ علی بهادر را بتعاقب توقتمش خان مأمور گردانید و آنان تا منزل بولان شتافتند و سرو زنده بسیاری از دشمنان گرفتند. و نیز بسال 792 هجری قمری امیر تیمور امیر سلطانشاه و خدای داد حسینی و امیر شمس الدین عباس و برادرش امیر عثمان را با جمعی دیگر از امراء و بیست هزار سوار جهت دفع قمرالدین بجانب مغولستان فرستاد. ایشان اطراف و جوانب مغولستان راپیمودند و چون از جنگ بین اولجایتو غامچلکاچی و قمرالدین با خبر شدند، به تعقیب قمرالدین پرداختند. چون قمرالدین از آب ارتیش گذشته بود، بکنار آب ارتیش رهسپار شدند. و سپس بسمرقند بخدمت امیر تیمور بازگشتند. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 445). برای اطلاع بیشتر از کارهای او به حبیب السیر ص 464، 467، 498، 531، 537، 538، 578 و 579 همان جزء رجوع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدا دادی
تصویر خدا دادی
منسوب به خدا داد: موهبت خدا دادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداداد
تصویر خداداد
چیزی که خدا بخشنده است و کسی که در آن دخلی نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدای واحد
تصویر خدای واحد
خدای یکتا
فرهنگ واژه فارسی سره